زمینی که در آن پنبه کشته اند. مقطن. (دهار). مقطنه. (منتهی الارب) : اتفاقاً برفی عظیم افتاده بود و دشت و صحرا پنبه زار شده و کوه و کنار از صحبت سرما چادر گازری در سر گرفته. (العراضه) : ریش چون روی پنبه زار شده روی چون پشت سوسمار شده. سنائی. نشگفت اگر یکی ز دهاقین عدل تو سیراب سازد از عرق شعله پنبه زار. طالب آملی (از آنندراج). پنبه زاری بود یکسر پیش ازین هامون برف برق نیسان آتشی انگیخت در آن پنبه زار. قاآنی
زمینی که در آن پنبه کشته اند. مقطن. (دهار). مقطَنه. (منتهی الارب) : اتفاقاً برفی عظیم افتاده بود و دشت و صحرا پنبه زار شده و کوه و کنار از صحبت سرما چادر گازری در سر گرفته. (العراضه) : ریش چون روی پنبه زار شده روی چون پشت سوسمار شده. سنائی. نشگفت اگر یکی ز دهاقین عدل تو سیراب سازد از عرق شعله پنبه زار. طالب آملی (از آنندراج). پنبه زاری بود یکسر پیش ازین هامون برف برق نیسان آتشی انگیخت در آن پنبه زار. قاآنی
نام دهستانی (روستا) در مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 69 و 125 و 131 و 160 و 165) و آن واقع است به میان جنگل در حوالی ساری. (حبیب السیر چ طهران جزو 2 از ج 3 ص 112و113)
نام دهستانی (روستا) در مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 69 و 125 و 131 و 160 و 165) و آن واقع است به میان جنگل در حوالی ساری. (حبیب السیر چ طهران جزو 2 از ج 3 ص 112و113)
از دهستانهای اشرف. عده قری ̍ 16 و مساحت آن 20 فرسنگ است مرکز آن گلوگاه و حد شمالی آن دریا و حد شرقی رود پی و حد جنوبی چهاردانگه و حد غربی شهر اشرف است. سکنۀ آن 7765 تن میباشد. (از جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 287)
از دهستانهای اشرف. عده قری ̍ 16 و مساحت آن 20 فرسنگ است مرکز آن گلوگاه و حد شمالی آن دریا و حد شرقی رود پی و حد جنوبی چهاردانگه و حد غربی شهر اشرف است. سکنۀ آن 7765 تن میباشد. (از جغرافیای سیاسی تألیف کیهان ص 287)